
خاطرات تلخ و شیرین مددکار سیستانوبلوچستانی
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کمیته امداد، طاهر فلاحتی، مددکار کمیته امداد امام خمینی(ره) سیستان و بلوچستان است که با حدود 18 سال سابقه خدمت در این نهاد مقدس، عاشق کارش است.
خودتان را معرفی کنید و از نحوه ورودتان به کمیته امداد برای ما بگوئید.
طاهر فلاحتی هستم از مددکاران کمیته امداد سیستان و بلوچستان که از سال 1385 توفیق خدمت در این نهاد مقدس را داشتهام. ابتدای امر در شهرستان هیرمند و از سال 92 به بعد را هم در شهرستان زاهدان مشغول خدمت بودهام.
مشوّق اصلی من برای ورود به کمیته امداد، پدرم بود که خیلی دوست داشت خدمتگزار قشر محروم جامعه، به ویژه در مناطق محروم استان سیستان و بلوچستان باشم.
آیا در طول دوران خدمتتان، اتفاق جالبی برایتان افتاده که تکان دهنده یا غیرعادی باشد و یا شاهد مددهای خاص الهی بودهاید؟
به کرّات برای همکاران ما چنین وقایعی اتفاق میافتد.
خاطرم هست که در سال 1387 یکی از اقوام که از سفر حج برگشته بود، ما برای مراسم استقبال رفته بودیم، ناگهان خبر دادند که پسر بزرگم تصادف کرده است. وقتی فردی که با پسرم تصادف کرده بود، شب برای عیادت به خانه ما آمد، نکته جالبی گفت که برایم تکان دهنده بود.
آن آقا گفت نمیدانم چه کار خوبی کرده بودی و دست چه کسی را گرفته بودی که خداوند اینچنین دست تو را گرفت. آن زمان که من با پسرتان تصادف کردم، سرعت بالایی داشتم و گمان نمیکردم فرزندتان از این تصادف، جان سالم بدر ببرد، اما الان خدا را شکر میبینیم که هیچ آسیب جدی به او وارد نشده است.
مددکاری چند سالی است که به عنوان یک شغل جدی و از بازوهای مهم امداد تلقی میشود. تعریف شما از مددکاری چیست؟
مددکار قلب تپنده امداد است. بارها در سخنان بزرگان امداد شنیدهایم و این یک واقعیت است. اگر مددکار به این نکته برسد و باور داشته باشد، خواهد دانست که مددکاری، عشق است.
درست است که کار ما سخت و جانفرسا است، ولی اگر با عشق همراه باشد، شیرین و با حلاوت خواهد بود. یکی از دلایل توفیقات من در زندگی، همین عشق من به کارم بوده است.
قاعدتاً در این سالهای خدمت در امداد، خاطرات تلخ و شیرین داشتهاید؛ یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین برای ما تعریف کنید.
جامعه هدف ما، قشر نیازمند است و کسی که دردمند هست تحت پوشش امداد قرار میگیرد. یعنی فرد زمانی به کمیته امداد مراجعه میکند که از همه جا ناامید است و همه درها به رویش بسته شده است. ما مددکاران نیز باید این موضوع را درک کنیم تا بتوانیم خدمت بهتری ارائه دهیم.
یکی از خاطرات شیرین من، زمانی بود که وارد مجموعه امداد شده بودم و اطلاعات چندانی از چندوچون آن نداشتم. روزی در همان سالهایی که در اداره هیرمند مشغول کار بودم، عدهای از دفتر استان برای بازدید تشریف آورده بودند.
جلسهای در سالن فرمانداری هیرمند در حال برگزاری بود. خانوادهای از یکی از روستاهای دورافتاده هیرمند آمده بود. فرزندان خانواده مددجو، از پایین سن مرا با محبت «عمو» صدا میکردند، که موجب شد تا فرد پشت تریبون به من بگوید « برو پایین جواب این بچه را بده، بعد بیا بالا». این اتفاق سبب شد تا شکل و شمایل جلسه تغییر کند.
جالب است که بعد از 17 سال، هنوز هم با آن خانواده، رابطه همراه با محبتی داریم. این رابطه محبت که بین مددکار و خانواده مددجو ایجاد میشود، واقعا احساس شیرین و خوبی است.
در خصوص خاطره تلخ هم خاطرم هست که سال ۹۳ بود و باخبر شدم یکی از مددجویان من در زاهدان فوت کرده است. مددجوی متوفی، یک پیرمرد بین ۷۰ تا ۸۰ ساله بود که واقعا کسی را نداشت که حتی کارهای کفن و دفن را انجام دهند. این موضوع خیلی برایم دردناک بود. چارهای نبود. آرامستان هم هیچ هزینهای را تقبل نمیکرد و باید قبر حتما خریداری میشد؛ که به هر صورت با کمک همکارانم این اتفاق افتاد و مراسم تشییع و تدفین برگزار شد، اما خاطره تلخ آن هنوز در خاطرم هست.